طلاهای همسرش را فروخت...
07 اسفند 1390 توسط انصاریان
پنج شش روز مانده بود به عید سال ۱۳۶۱
ساعت ده شب بود که شهید بابایی اومد سراغم
مقداری طلا آورده بود
می گفت فردا به پول نیاز دارم. اینا رو بفروش
پول طلاها رو خواستم بهش بدم…
شروع کرد به صحبت کردن:
- وضع مناسب نیست
- قیمت اجناس بالا رفته
- حقوق کارمندان و کارگران پایینه و درآمدشان با خرجشان نمی خواند و …
پول ها رو از من گرفت و بدون اینکه بشماره ، مقداریش رو به من داد و گفت:
این هم برای شما ! برو شب عیدی برای خانواده ات چیزی بخر
اولش قبول نکردم
اما چون دیدم ناراحت شد ، پول رو گرفتم و با خوشحالی به منزل برگشتم
بعدها شنیدم که شهید بابایی همۀ اون پول رو بین سربازان متاهل تقسیم کرده
تازه فهمیدم که ایشون طلاهای همسرش رو فروخته که ما شب عیدی شرمنده ی خانواده هامون نباشیم
راوی: سید جلیل مسعودیان
منبع: کتاب حافظان بیت المال ، صفحه ۵۰