مادر...
09 مهر 1393 توسط انصاریان
بسم الله الرحمن الرحیم
دفاعیه تموم شد …
الحمدلله به خیر و خوشی گذشت …
استاد اومد جلو :
+ میخوای چیکار کنی ؟ میری واس دکتری دیگه ؟!
ـ نه استاد …
جا خورد … !
+ شما ؟! بابا تو که میتونی تو که … اصلا بگو ببینم !
میخوای تو خونه بمونی چیکار کنی ؟!
ـ میخوام مادر شَم استاد ! میدونید ! میخوام قصه بگم ، تمرین ریاضی بنویسم براش ، دیکته بگم ، لالایی بگم اصلا میدونید ؟! میخوام تموم این کارایی که به خاطر درس روشون خط کشیدم رو شروع کنم …
میخوام مادر شَم
مــــ ا د ر … !